
422B3B | 797D80 | 916064 | 939B8E | 9A7F74 | A8B7A0 | D0DDBF | EEF1D4 |
/
نفیسه دستم را گرفته بود
یک نفر که صورتَش را پوشانده بود داشت گریه میکرد
من مبهوت بودم
مردم را نگاه میکردم
نفیسه دستم را گرفته بود و با خودش میبُرد وسط ِ شلوغی ها
آن مرد زیر ِ لب، روضه ی عبّاس را میخواند
صدایش واضح نمی آمد
امّا خیلی غمگین بود
دیدم دستم یک لیوان آب است
یک مَشک انداخته بود روی دوشَش و داشت به همه آب میداد
..تشنه بودیم
نگاهم افتاد به شال ِ سبزش
دور شد
ای اهل ِ حرم سیّد و سالار نیامد
یک دسته ی دیگر وارد ِ صحن شدند
سَرم را چرخاندم
...
عزیز نشسته بود روی ویلچر
گفتم نگاهم کُند
میخواستم ازش عکس بگیرم
نگاهم کرد
...
یک گوشه روبروی حرم
جلوی حجره ی خدام نشَستم
چادرم را روی سَرم کشیدم
نفیسه دیگر نبود
عزیز هم همینطور
دستم را هیچ کس نگرفته بود
سلام دادم
همین جا
و تصویر ِ حرم تارتر و تارتر میشد
و بغض ِ چند کلمه
که میشِکست
و اندوهی
که جاری
...
صحن ِ انقلاب
مشهد ِ مقدّس
...
(و امروز، یکم محرّم الحرام 1436)
.
به نام ِ ربّم
سلام
Sony Ericsson C901
1/200 second
F/2.8
ISO 50
5 mm